آقا مهديار آقا مهديار ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

ღ♥ღ`*•مهديار فرشته زندگي ما•*´ღ♥ღ

السلام عليك يا ابا عبدالله...

    فرزند را به قتلگاه برد... آرام به پشت خوابانید..... به پشت خواباند تا چشمهایش در چشمهای زیبای فرزند گره نخورد.... دستهایش را بست تا تکان خوردنش را نبیند؛ تا دست و پا زدنش را نظاره گر نباشد وقت جان دادن..... چاقو راگذاشت رو گلوی عزیزش ؛ پاره تنش زندگیش! کشید و کشیدنبرید اما ...هرچه کرد تیزی بر شاهرگ اسماعیلش اثر نکرد! دستی دستش را گرفت... ندا آمد : بس کن ابراهیم ! بیا این گوسفند را جای اسماعیلت قربانی کن.. ندایی دیگر آمد :تا همین جا قربانیت قبول شد ! بیشتر از این در توان تو نیست ! این قربانی کار تو نیست کار حسین است .......   ...
26 آبان 1391

عید ولایت مبارک

      خورشيد شكفته درغدير است علي؛ باران بهار دركوير است علي؛ برمسند عاشقي شهي بي همتاست؛ برملك محمدي،امير است علي؛   عيدغديرخم مبارك       ...
18 آبان 1391

هنر نمایی!!!!!!!!!

برای عید غدیر گفتیم ما هم یه کاری بکنیم هاهاهاهاهاها با سارا و نونا رفتیم سراغ پختن کیک که این شد نتیجه اش           شما هم بفرمایید خوب بود؟؟؟؟؟؟؟؟ نوش جونتون     ...
18 آبان 1391

ما،مهدیار،زندگی...

اول از همه یه معذرت خواهی از دوستای نینی وبلاگی و نینی سایتی که این مدت با کامنت هاشون منو شرمنده کردن   تقریبا همه میدونن که ما الان اصفهانیم و این یکی از دلایلی هست که کمتر میام نت و بطبع نتونستم آپ بزنم اون روزم که اومدم و کلی نوشتم و پرید و واقعا حالم گرفته شد واسه همین دیگه حوصله آپ زدن نداشتم و اما... تو این مدت که ننوشتم اتفاقات زیادی رخ داده : اول از همه باید بگم اتفاق بد اینه که متاسفانه پدر بزرگ بابا مهدی فوت کردن که از همین جا بازم به مهدی عزیزم و خانوادش تسلیت میگم و امیدوارم هرگز غم نبینن و همیشه شاد باشن و از خدای مهربونم برای بابابزرگ طلب مغفرت و آرامش میکنم روحشون شاد... اتفاق بعدی که بسیار خوشایند ...
13 آبان 1391
1